شعر و اوصاف لیلی و مجنون معروفتر از آن است که نیاز به توضیحی داشته باشد، سعید سلیمان‌پور ارومی با دستمایه قرار دادن آن اشعار و اوصاف در تهران امروز طنزی نوشته که به نقل از خبرآنلاین در ادامه بازنشر می‌شود.
کد خبر: ۶۳۲۳۰۸

حکایت داور و دارو!

شنیدم که یک داور گوشت‌تلخ
قضاوت همی‌کرد در لیگ بلخ!
آوانتاژ را کرده کلاً رها
خطا می‌گرفتی ز باد هوا
نبودی به هنگام بازی حلیم
بدادی فقط قرمزِ مستقیم!
ز ترسش نیارست کردن نگاه
به چشمان او صاحبِ باشگاه!
نه اهل تعامل نه اهل تماس
تو گویی که ضد بود با اسکناس!
(گر اینها شود جمع در داوری
شود داوری شغلِ درد آوری!)
قضا را به پارتی دو تن نانجیب
خوراندند او را دوایی عجیب
در اول دچارِ کمی رعشه شد
سپس نشئه-یعنی همان «نعشه»(!)-شد!
چه دارو کزآن داورِ تیز خشم
فسرد و پس از آن فقط گفت: چشم!
به کرّات غش کرد در داوری
گهی اینوری و گهی آنوری
در این مستطیل طویل و عریض
بخواهم ز حق: اشفِ کُلَّ مریض!


لیلی نوین!

شنیدم که لیلی سیه‌فام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش(!)
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سه‌ماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاد‌دل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم «های»! لیلای تو!
به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر-پدر؟
برو پردۀ شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمنا سیه‌چرده بود!
برو ردّ کار خود ای پیرزن!
تو عنتر کجا و دل‌آرای من؟»
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربۀ سخت و جانانه‌ای
که:«بی‌جنبه، الحق که دیوانه‌ای!»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
زهرا
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۵
۰
۰
حق داره مجنون به جا نیاره! لیلی دست بشكن داشت نه دست بزن
بگم؟؟؟؟؟
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۲
۰
۰
من دنبال لیلی 2013میگردم ولی پیدا نكردم یافتین بزارین
خیلی ممنون

نیازمندی ها